سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

برای سپهر و سوگند...................گلهای همیشه بهار زندگی ام

چهار شنبه سوری

سلام گل مامان قربونت برم که دیشب سرما خوردی وامروز حتما میبرمت دکتر امروز دوشنبه ست .شما لالا کردی ،بابایی هم شرکته،منم پشت میز کامپیوترم.میخوام برات از این روزا بنویسم. اول اینکه دیشب با بابایی حرفم شد.یه دعوای کوچولو . تو هم با تعجب داشتی مارو نگا میکردی.بغض کرده بودی و میخواستی گریه کنی .مامانی ببخش مارو .اخه گاهی اوقات ما بزرگترا یه چیزیمون میشه و میپریم بهم.البته اینم بگما تقصیر بابایی بود.چون سر هر مسله ای داد و بیداد راه میندازه.منم باهاش قهر کردم .دلم بد جوری گرفته بود.از کارا و حرفای بابایی.میخواستم صبح زنگ زنم به مادر جون چوغولیشو بکنم ولی شب خودش از دلم در اورد و منت کشی کردو آشتی کردیم. پسرم نبینم تو بزرگ شدی و ...
22 اسفند 1390

از هر دری سخنی

  از آخرین پستی که برات گذاشتم خیلی وقته میگذره ببخش مامانو که وقت نمیکنه بیاد برات مطلب بذاره .اخه نزدیک عیده ووقت خونه تکونی. تو این چند وقت اتفاقایی افتاده که ننوشتم برات .اولیش اینه که خاله بابایی به رحمت خدا رفتن.مادر جون خیلی ناراحته و غصه دار .آخه خاله بابایی جوون بود.خدا بیامرزتش و صبر بده به بچه هاش و مادر جون. .تو این چند روز هوا خیلی سرده.توهم یه کوچولو سرما خوردگی داری.خوشبختانه تو خونه دارو داریم و بهت دارو میدم.تا خوب بشی..خدا کنه زودتر زمستون تموم بشه و این سرما خوردگیها کمتر بشه. برسامی هم مریض شده طفلک.همچین اشک میرزه و ناله میکنه که ادم دلش کباب میشه براش.ای عمه مریم که برسامی روتو سرما بردی ددر.حالا دوستم مییض...
17 اسفند 1390
1