چهار شنبه سوری
سلام گل مامان قربونت برم که دیشب سرما خوردی وامروز حتما میبرمت دکتر امروز دوشنبه ست .شما لالا کردی ،بابایی هم شرکته،منم پشت میز کامپیوترم.میخوام برات از این روزا بنویسم. اول اینکه دیشب با بابایی حرفم شد.یه دعوای کوچولو . تو هم با تعجب داشتی مارو نگا میکردی.بغض کرده بودی و میخواستی گریه کنی .مامانی ببخش مارو .اخه گاهی اوقات ما بزرگترا یه چیزیمون میشه و میپریم بهم.البته اینم بگما تقصیر بابایی بود.چون سر هر مسله ای داد و بیداد راه میندازه.منم باهاش قهر کردم .دلم بد جوری گرفته بود.از کارا و حرفای بابایی.میخواستم صبح زنگ زنم به مادر جون چوغولیشو بکنم ولی شب خودش از دلم در اورد و منت کشی کردو آشتی کردیم. پسرم نبینم تو بزرگ شدی و ...